در اینجا برخی از رایجترین جفت کلمات گیج کننده انگلیسی هستند. این کلمات به ویژه برای زبان آموزان ESL انتخاب شدهاند.
beside: حرف اضافه به معنای “کنار” و “در کنار”
مثالها:
I sit beside John in class.
من در کلاس کنار جان مینشینم.
Could you get me that book? It’s beside the lamp.
آیا میتوانید آن کتاب را به من بدهید؟ کنار لامپ است.
Besides: در حالت قید به معنی “همچنین (also) و (as well)”، در حالت حرف اضافه به معنی “علاوه بر (in addition to).
مثالها:
(قید) He’s responsible for sales, and a lot more besides.
او مسئول فروش است، و همچنین خیلی بیشتراز این.
(حرف اضافه) Besides tennis, I play soccer and basketball.
علاوه بر تنیس، من فوتبال و بسکتبال بازی میکنم.
clothes: چیزی که میپوشید – شلوار جین، پیراهن، بلوز و … .
مثالها:
Just a moment, let me change my clothes.
فقط یک لحظه اجازه بدهید لباسهایم را عوض کنم.
Tommy, get your clothes on!
تامی، لباساتو بپوش!
Cloths: تکههایی از اجناس که برای تمیز کردن یا اهداف دیگر استفاده میشود (پارچه).
مثالها:
There are some cloths in the closet. Use those to clean the kitchen.
داخل کمد پارچههایی است. از آنها برای تمیز کردن آشپزخانه استفاده کنید.
I have a few pieces of cloth that I use.
من چند تکه پارچه دارم که استفاده میکنم.
dead: صفت به معنی “زنده نیست”.
مثالها:
Unfortunately, our dog has been dead for a few months.
متاسفانه سگ ما چند ماهی است که مرده است.
Don’t touch that bird. It’s dead.
به اون پرنده دست نزن مرده است.
Died: زمان گذشته و وجه وصفی مفعولی فعل “die”.
مثالها:
His grandfather died two years ago.
پدربزرگ او دو سال پیش فوت کرد.
A number of people have died in the accident.
در این حادثه تعدادی از مردم جان باختند.
experience: اسم به معنای چیزی است که شخص آن را زندگی میکند، یعنی چیزی که کسی تجربه میکند – همچنین به عنوان یک اسم غیر قابل شمارش به معنی “دانش حاصل از انجام کاری” استفاده میشود.
مثالها:
(معنی اول)His experiences in Germany were rather depressing.
تجربیات او در آلمان بسیار دلگیر بود.
(معنی دوم) I’m afraid I don’t have much sales experience.
میترسم تجربه فروش زیادی نداشته باشم.
Experiment: اسم به معنای کاری است که برای مشاهده نتیجه انجام میدهید. اغلب هنگام صحبت در مورد دانشمندان و مطالعات آنها استفاده میشود.
مثال:
They did a number of experiments last week.
آنها هفته گذشته چندین آزمایش انجام دادند.
felt: زمان گذشته و وجه وصفی مفعول فعل “feel”.
مثالها:
I felt better after I had a good dinner.
بعد از صرف یک شام خوب احساس بهتری داشتم.
He hasn’t felt this well for a long time.
او مدتهاست که این احساس خوب را نداشته است.
fell: زمان گذشته فعل “fall”
مثالها:
He fell from a tree and broke his leg.
او از درخت افتاد و پایش شکست.
Unfortunately, I fell down and hurt myself.
متاسفانه زمین خوردم و به خودم آسیب رساندم.
female: جنسیت زن یا حیوان ماده.
مثالها:
The female of the species is very aggressive.
ماده این گونه بسیار تهاجمی است.
The question ‘female or male’ means ‘are you a woman or a man’.
سوال female or male به این معنی است که “آیا شما زن هستید یا مرد” .
Feminine: صفت توصیف کننده کیفیت یا نوع رفتار که به طور معمول برای یک زن در نظر گرفته میشود.
مثالها:
He’s an excellent boss with a feminine intuition.
او یک رئیس عالی با درک و بینش زنانه است.
The house was decorated in a very feminine manner.
دکوراسیون خانه بسیار زنانه بود.
its: تعیین کننده مالکیت شبیه به “my” یا “your”
مثالها:
Its color is red.
رنگ آن قرمز است.
The dog didn’t eat all of its food.
سگ تمام غذایش را نخورد.
it’s: فرم کوتاه “it is” یا “it has”.
مثال:
(it is) It’s difficult to understand him.
last: صفت معمولاً به معنای “آخرین (final)” است.
مثالها:
I took the last train to Memphis.
با آخرین قطار به ممفیس رفتم.
This is the last test of the semester!
این آخرین آزمون ترم است!
Latest: صفت به معنی “جدیدترین (most recent)” یا “جدید (new)”.
مثالها:
His latest book is excellent.
جدیدترین کتاب او عالی است.
Have you seen his latest painting?
آیا جدیدترین نقاشی او را دیدهاید؟
lay: فعل به معنی ” زمین گذاشتن” – زمان گذشته – laid، وجه وصفی مفعولی – laid.
مثالها:
He laid his pencil down and listened to the teacher.
مدادش را زمین گذاشت و به حرف معلم گوش داد.
I usually lay my pies on the shelf to cool.
من معمولاً پایم را روی طاقچه میگذارم تا خنک شود.
lie: فعل به معنی ‘to be down’ – زمان گذشته – lay، وجه وصفی مفعولی – lain
مثالها:
The girl lay on the bed asleep.
دختر روی تخت خوابیده بود.
At the moment, he’s lying on the bed.
در حال حاضر، او روی تخت دراز کشیده است.
lose: فعل به معنی “گم کردن”.
مثالها:
I lost my watch!
ساعتم را گم کردم!
Have you ever lost anything valuable?
آیا تا به حال چیزی ارزشمند را گم کردهاید؟
Loose: صفت به معنی متضاد “محکم/ تنگ”.
مثالها:
Your trousers are very loose!
شلوار شما خیلی گشاد است.
I need to tighten this screw. It’s loose.
باید این پیچ را محکم کنم، شل است.
male: جنسیت مرد یا حیوان نر.
مثال:
The question ‘female or male’ means ‘are you a woman or a man’.
سوال ‘female or male’ به این معنی است که آیا شما زن هستید یا مرد؟
masculine: صفت توصیف کننده کیفیت یا نوع رفتار که به طور معمول برای یک مرد در نظر گرفته میشود.
مثالها:
She’s a very masculine woman.
او یک زن بسیار مردانه است.
His opinions are just too masculine for me.
نظرات او برای من خیلی مردانه است.
price: اسم – آنچه برای چیزی پرداخت میکنید.
مثالها:
The price was very cheap.
قیمت بسیار ارزان بود.
What’s the price of this book?
قیمت این کتاب چقدر است؟
Prize: اسم – جایزه
مثالها:
He won a prize as best actor.
او برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد.
Have you ever won a prize in a competition?
آیا تا به حال در مسابقهای برنده جایزه شدهاید؟
principal: صفت به معنی “مهمترین”.
مثالها:
The principal reason for my decision was the money.
مهمترین دلیل برای تصمیم من، پول بود.
What are the principal irregular verbs?
افعال اصلی بی قاعده چه هستند؟
Principle: یک قانون (معمولاً در علم، اما همچنین در مورد اخلاق).
مثالها:
It’s the first principle of aerodynamics.
این اولین اصل آیرودینامیک است.
He has very loose principles.
او اصول بسیار سستی دارد.
quite: قید مقدار به معنی “بسیار (very)” یا “نسبتاً (rather)”.
مثالها:
This test is quite difficult.
این آزمون بسیار دشوار است.
He was quite exhausted after the long journey.
او بعد از سفر طولانی بسیار خسته شده بود.
quiet: صفت به معنی متضاد بلند یا پر سر و صدا.
مثالها:
Could you please be quiet?!
میشه لطفاً سکوت کنید؟!
She’s a very quiet girl.
او یک دختر بسیار آرام است.
sensible: صفت به معنی “داشتن عقل سلیم” یعنی “احمق نیست”.
مثالها:
I wish you would be more sensible about things.
ای کاش در مورد مسائل معقولتر بودید.
I’m afraid you aren’t being very sensible.
میترسم خیلی منطقی نباشی.
Sensitive: صفت به معنی “احساس بسیار عمیق” یا “به راحتی آسیب دیدن”.
مثالها:
You should be careful with David. He’s very sensitive.
شما باید مراقب دیوید باشید. او خیلی حساس است.
Mary is a very sensitive woman.
ماری زن بسیار حساسی است.
shade: محافظت در برابر آفتاب، منطقه تاریک بیرون در یک روز آفتابی.
مثالها:
You should sit in the shade for a while.
شما باید مدتی زیر سایه بنشینید.
It’s too hot. I’m going to find some shade.
خیلی گرم است. میخواهم سایهای پیدا کنم.
shadow: منطقه تاریکی است که توسط چیز دیگری در یک روز آفتابی ایجاد شده است.
مثالها:
That tree casts a large shadow.
آن درخت سایه بزرگی ایجاد میکند.
Have you every noticed your shadow getting longer as it gets later in the day?
آیا همه متوجه شدهاید که سایه شما در طول روز طولانیتر میشود؟
some time: به زمان نامعلومی در آینده اشاره دارد.
مثالها:
Let’s meet for coffee some time.
بیایید برخی اوقات برای قهوه همدیگر را ملاقات کنیم.
I don’t know when I’ll do it – but I will do it some time.
نمیدانم چه زمانی این کار را انجام میدهم – اما یک زمانی آن را انجام میدهم.
Sometimes: قید تکرار به معنی “گاهی اوقات”.
مثالها:
He sometimes works late.
او گاهی اوقات دیر کار میکند.
Sometimes, I like eating Chinese food.
گاهی اوقات من خوردن غذاهای چینی را دوست دارم.
منبع: ThoughtCo
همه ما دوست داریم بدانیم راههای تقویت مکالمه زبان انگلیسی کدام هستند و چطور میتوانیم در مدتی کوتاه مهارت مکالمه و صحبت کردن به زبان
Please (لطفاً)، thank you (متشکرم) و you’re welcome (خواهش میکنم) احتمالا رایجترین عبارات انگلیسی هستند. Please برای درخواست مودبانه چیزی، thank you یا thanks
تصور کنید در شهری زندگی میکنید که تنها یک کتابفروشی (bookstore) دارد. وارد آنجا میشوید یک کتاب (book) را میبینید که روی تنها قفسه (shelf)
The policeman came in. مامور پلیس وارد شد. “What were you doing on the night of the murder?” he asked. او پرسید: “شب قتل مشغول
پول، چیزی که همه ما آن را داریم و همه ما میخواهیم بیشتر داشته باشیم! چه بخواهیم چه نخواهیم، پول بخش بزرگی از زندگی همه
در اینجا برخی از رایجترین جفت کلمات گیج کننده انگلیسی هستند. این کلمات به ویژه برای زبان آموزان ESL انتخاب شدهاند. beside / besides beside: